کلاس پنجم - دبستان بیستون - تهرانپارس

دست نوشته های سپهر معتمدی

کلاس پنجم - دبستان بیستون - تهرانپارس

دست نوشته های سپهر معتمدی

دانستنی های خورشید

قطر در امتداد استوا                                                    000 2 9 3 1  کیلومتر            



جرم                                                                       333000   برابر جرم زمین


فاصله از زمین                                              در حدود 150 میلیون کیلومتر

خورشید

بدون خورشید کره ی زمین شبیه یک بیابان سنگی خشک سرد و بدون حیات خواهد بود.خورشید با روشنایی و گرمای خود امکان حیات را برای جانداران روی زمین فراهم می کند.خورشید زمین و دریاها را گرم می کند و با تبخیر اب اقیانوس ها دریاچه ها و رود خانه ها رطوبت لازم برای تشکیل ابر های باران زا را فراهم می کند.

کارنامه ی کلاس چهارم من

کارنامه ی من ! وقتی دور از من است ونتوانستم خودم لمسش کنم و بابا برام فرستادش !!

امتحان تعیین سطح زبان

بعد از اینکه چند سطح(move4) زبان را در مرکز کانون زبان نارمک گذراندم حالا می بایست به سطح نوجوان میرفتم . یعنی مرکز کانون تهرانپارس که بعد از امتحان کتبی تعیین سطح جمعه 3 خرداد 91 ساعت 9.30 صبح امتحان شفاهی بود که موقعی رفتم دیگر دوستان وهمکلاسی های خود را دیدم  که هر کدام یک سطح قبول شدند بعد که نوبت من شد کمی استرس داشتم که بابا گفت برو هر چه بلد بودی جواب بده ونگران نتیجه هم نباش . استادی که از من سوال پرسید استاد صمدوند بود که خیلی از او خوشم آمدودوست دارم معلم کلاسم باشد و بعد از سوال وجواب موقعی که برگه ی من را داد فهمیدم بالاتر از دوستانم وRun3 قبول شدم که خیلی خوشحال شدم و بابا هم همینطور و بعد هم خونه که رفتم مامان را سورپرایز کردم و باید بگم که امروز از زبان خیلی خوشم اومد وکلی کیف کردم که امتحان خوبی دادم.حالا قرار است تیرماه 91 به کلاس زبان سطح نوجوان کانون برم. والان خودم را آماده میکنم تا بعد از پایان امتحاناتم بهمراه مامان بزرگم به خرم آباد بروم وتا پایان خرداد انجا باشم وکمی استراحت بکنم و دوباره به تهران برگردم. خرم آباد جایی است که من خیلی دوستش دارم و به من خوش میگذرد.

امتحانات پایان ترم و من

درست شب امتحان پایان سال چشم هایم عفونت کردند وصبح که به مدرسه رفتم مشکلی نداشتم ولی کمی قرمز بودند ولی ظهر به بعد خیلی قرمز و کمی هم دردناک وسوزش داشتند بناچار با پدر به درمانگاه رفتیم دکتر چشم پزشک عفونت تشخیص دادند وقرار بود برای اینکه زودتر خوب بشوم و به امتحاناتم برسم آمپول پنیسیلین ترزیق نمایم که من حاضر نشدم و بابا را راضی  کردم آمپول نزنم ! بعد از تهیه داروها به خانه برگشتم فردا امتحان املا داشتم و شب چشم هایم خیلی قرمز شده بود وتقریبا جایی رانمی دیدم .بابا ومامان چندین نوبت پشت سرهم چشم هایم رابا چایی شستند تاعفونت آن خارج شود وشب ساعت 1 شب دوباره چشم هایم خیلی باد کرده بود که باز هم با چای چشم هایم را شستند .ضمنا یادم رفت بگویم که مامان شب به خاطر اینکه من حاضر به زدن آمپول نشده بودم مرا دعوا کرد که بابا کمکم کرد. صبح باز هم با چای چشم هایم را شستند تا بتوانم چشمهایم را باز نمایم و بعد از امتحان دوباره بابا مرا به  متخصص چشم پزشکی برد که دکتر هم قطره داد و گفت که باید دوره اش طی شود وخودش خوب میشود حالا فردا امتحان ریاضی وپس فردا امتحان علوم دارم و من تا ساعت 2 بعدازظهر بیمارستان بینا (چشم پزشکی) بودم .خلاصه این چندروز که الان نزدیک به پایان امتحاناتم هستم هنوز چشم هایم کمی قرمز هستند وکاملا خوب نشده اند ولی این برای من وامتحانات اخر سال کلاس چهارمم خاطره شد و پس فردا 9 خرداد امتحاناتم به پایان میرسد وخودم را آماده ی کلاس پنجم میکنم .تا بعد خداحافظ